جدول جو
جدول جو

معنی ترش لگام - جستجوی لغت در جدول جو

ترش لگام
(تُ / تُ رُ لِ)
بدلگام و سرکش. رجوع به ترش لگامی و ترش لگامی کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ / تُ رُ لِ)
بدلگامی. توسنی. سرکشی کردن اسب
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لِ / لُ)
خوش عنان. مقابل بدلگام. رام. غیرسرکش
لغت نامه دهخدا
(رَ /رِ لِ)
جزء زیر گلوئی لگام و علاقه و منگله ای که در زیر گلوی اسب می آویزند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ لِ)
کنایه از اسب خوش جلو باشد یعنی سرکش نباشد. (برهان قاطع). اسبی که به هر طرف بخواهند بگردد و بر وفق خواهش سوار راه برود. (آنندراج). راهوار. رام. (ناظم الاطباء). اسب خوش رفتار. (انجمن آرا) :
فلک تیزعنان تا به ابد نرم لگام.
انوری (از آنندراج).
، مطیع. فرمانبردار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آدم فرمانبردار. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(نِ وِ تَ)
توسنی کردن. بدلگامی کردن. سرکشی کردن: باوی (اسب) به چربی گوی و رخسارۀ او بمال تا بر دست تو خو کند، آنگه پاره ای نمک اندر دست بده تا بخوردو مزه یابد و خو کند و ترش لگامی نکند. (فرسنامه)
لغت نامه دهخدا